تب
دیشب تب کردی اولش فکر کردم که به خاطر گرفتن بینی ات اینطوری نفس می کشی .. اما کمی که گذشت ... اومدم جابجات کنم دیدم بدنت داغه داغه لباساتو کم کردم فایده نداشت بیدارت کردم و آبی که توش قطره استامینوفن ریخته بودم بهت دادم تا هم تشنگی ات برطرف بشه و با آب خوردن تب ات بیاد پایین هم اینکه قطره خورده باشی بازم فایده نداشت آخر سر از شیاف استامینوفن استفاده کردم تا جواب داد لاغر شدی و من خیلی اذیت می شم که می بینیم اذیتی و خودمو سرزنش می کنم چرا وقتی ریجانه مریض بود از اونجا برنگشتیم خونه تا تو مریض نشی ولی برام درس عبرت شد
نویسنده :
مامان هلیا
13:53